دختر حوا ؛دختر عاشقانه ها

یادمان نرود انسانیم...

دختر حوا ؛دختر عاشقانه ها

یادمان نرود انسانیم...

ما بزرگ شدیم و ...

 

 به نامش...

عاشقانه هایمان را روی کاغذ روزنامه می نوشتیم... قایق کاغذی می شدند 

 و هی توی حوض بچگی هامان به هم فوتشان می کردیم ... 

صورت دودی من... 

و اشک های تو آلوچه  

                          آلوچه ... 

توی چشم های هم خندیدن ...توی نگاه هم دویدن...چقدر آن روزها خوب بود که نمی دانستیم عشق را با "قاف" مینویسند یا با "غ"...همه احساسمان طعم آلوچه می داد...

حالا من به قول مادرم قد کشیده ام و به قول پدرم دیلاق شده ام  ...

و تو توی آن چادر مشکی خانمی شدی برای خودت... حالا  دیگر می توانی به قول خودت روسریت را مثل خانوم ها سرکنی ... 

حالا دیگر تو ، شما شده ای ... و این شما چقدر بیشتر بهتان می آید ... 

ما بزرگ شدیم و بزرگ شده دنیایمان ...دیگر ما آن  دختر و پسر  قصه ی  نارنج و ترنج نیستیم .. 

حالا تو بزرگ شده ای و دیگر توی آن نارنج جا نمی شوی که بیایم و تورا با خود به همان قصه ها ببرم ... 

من و تو مانده ایم و جاده ی رنگین کمانی جوانی  

                                                    و خم یک کوچه و شرم قشنگ یک سلام ...

نظرات 7 + ارسال نظر

اول

بله...

. . . و خم یک کوچه و شرم قشنگ یک سلام و ناراحتی یک خداحافظی و چشم به راه ماندن در . . .


سلام
متن قشنگی بود

چه نا امید...

سلام...

سلام عزیزم.متنت خیلی قشنگ بود.
مخصوصا جمله آخر:؛شرم قشنگ یک سلام؛
ولی بنظر من همون بچگی ها خیلی بهتر بود.

همان بچگی ها....

سلام آبجی سمیرا ...

خیلی خیلی متن قشنگیه. یه جورایی وقتی داشتم میخوندمش قلبم فشرده میشد. تو میدونی چرا ؟

سلام نمی دونم والا...
مشکوک می زنید
نکنه شماهم ...

کیمیا 1390/01/16 ساعت 15:12

سلام عزیزم.
بیا من و بزن خیلی دیر اومدم ببشخید نتم قطع بود سمیرا جون شرمنده مرامتم
من الان دارم آلوچه میخورم و چقدر واقعی متنتو حس کردمخیلی خوشگل بید گلم ممنون

تو واسه من سبزه گره میزنی یکی باید واسه خودت بزنه شیطون
من امسال واسه اولین بار بخاطر آبجیم که زورم کرد سبزه گره زدم اما چون سبزمون کپک زده بود فکر کنم بدبخت بشم تو چی میگی

واسه ما همینجور گره میزنن...
نه بدبخت نمی شی مطمئن باش...

بچگی هایم رادوست دارم و واقعاً هم بچگی کردم اون موقع ها...دلم نمی خوادبرگردم اون وقتا می ترسم بچگیمو خراب کنم....

سلام

بلاخره طرف دختربوده یاپسر؟؟؟(متنت کنتراس داشت)به هرحال جالب بود
=========================
نوشتم عشق
یادم نبود
به خطهای دفترم

خوش به حالت من بچگی نکردم...
پسر بوددیگه ...
چه زیبا ...

زهرا 1390/01/22 ساعت 12:56

تو به من خندیدی
و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلوده به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز سالها هست که در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان
میدهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق این پندارم که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد