-
هوای دلت...
1389/12/26 23:48
به نامش ... قبل از اینکه تمام رویایت آوار شود روی سرم برگرد... آهای با تو ام ! دخترکی که روی زمین نمناک دلتنگی هایم قدم میزنی! بیا برگرد و حداقل اندوهم را پس بده... باشد !دوباره من جور آب و هوای دلت را می کشم ... "حوای من ،هوایی شده بود فقط..."
-
شاید دوباره در آغوشم بگیری...
1389/12/26 23:06
خداوندا !می دانم که دوستم داشتی و مرا آفریدی... کاش یادم بیاید آن زمانی را که در آغوشم گرفتی و زیر گوشم زمزمه کردی :اینجا دنیاست...وقت رفتن است ...و من بهت زده تورا می نگریستم ... "کجا بروم از اینجا بهتر ؟از آغوش تو آرامش بخش تر ؟ و تو دوباره لبخند زدی و گفتی :بنده من هر زمان که مرا یاد کنی تو را در آغوش خواهم...
-
یک چیزی گم شد...
1389/12/23 11:47
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 به نامش... یادتان هست ،چند وقت پیش ها خواستیم یک تغییراساسی در زندگیمان بدهیم ...خسته شده بودیم از خانه نشینی های تمام نشدنی ،از بشور و بپز های تکراری ! دلمان یک سامسونت با یک عالمه پرونده می خواست ...دلمان یک میز می خواست .دلمان می خواست تند تند از...
-
دختر بهار
1389/12/23 11:39
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 به نامش... من از تعلق کلمات می گویم ... از سبکباری باران ...از غزل های حافظ که غرق می شوم در خیال انگیزی رویاهاشان ... تو می گویی چقدر هوا سرد است ...این باران لعنتی کی تمام می شود ...و هی تند تند روزنامه را ورق می زنی ... من از عریانی پاییز به وجد...
-
ما همه آدمیم...
1389/12/21 10:02
به نامش ... ما همه آدمیم و بهشت همین زندگیست و هر کس به اندازه ای که از میوه ی آن درخت ممنوع می خورد ، خود را بیشتر غریب زمین و تبعیدی زمانه می بیند . ... که آن گندم ممنوع میوه یدرخت خود آگاهی و بینایی بوده است که امروز این انسان آگاه و بینا است که از بهشت آرام و سعادت رام طبیعت هبوط می کند ، آن ها که به آن میوه لب...
-
عشق ... نه ...LOVE!!
1389/12/17 10:32
به نامش تلق ...تولوق ...تلق ...تولوق ... من با این صدا عاشق می شوم ... تلق ...تولوق ...تلق ...تولوق ... این یعنی :دوستم داری! تلق ...تولوق ...تلق ...تولوق ... این یعنی :دوستت دارم ! من قلبم را برایت ایمیل می کنم ! و تو توی چت ها چقدر قشنگ لبخند هایت را می نویسی ! من با تو بهار می شوم ! وتو هی از این شکلک ها می فرستی !...
-
می روی ...
1389/12/17 09:26
به نامش... به چشمهایم می گویم : هیس ...صدایش را در نیاورید دیگر ! اما آنها هیچگاه نتوانسته اند خوب دروغ بگویند ... و گونه هایم یک هو خیس می شوند ... سرم را بالا می آورم که نکند دیده باشی مرا! اما آنقدر دور شدی که حالا از حجم عظیم رویایت فقط دو تا خط موازی مانده ...
-
لطفا روسپی نباشید !!!!!!!!!!!!!
1389/12/14 14:57
به نامش... تا به حال به زندگی روسپیان نیندیشیده بودم ...به نظر چه زندگی وقیحانه و چندش آوری می آید . زنانی که به بهانه ی پول در آوردن تمام زیبایی های جسمانی خود را در اختیار مردانی می گذارند که در زندگیشان فقط به چند چیز می اندیشند ، پول ، زن و عشق های بی شناسنامه ... مردانی که ...بگذریم ... راستی گفتم به بهانه پول !...
-
من .. تو...
1389/12/09 18:13
به نامش... من بی قرار تر از همیشه، مثل یک بچه بد تو خونسرد تر از همیشه ، مثل یک بچه خوب روزهای را باهم خط می زنیم دفتر تو نقاشی و تمیز دفتر من خط خطی و سیاه این وسط قلبم را کجا گذاشته ام ؟ "آخ ببخشید اصلا حواسم نبود " و پایت را برمی داری!! به همین راحتی !!
-
این ۴متر پارچه سیاه ناقابل !!
1389/12/09 18:12
به نامش.. چند شب پیش با دوستم داشتیم از خیابون رد می شدیم 2 تا آقای خیلی محترم (!!) گفتن:خانوما !سال 2011 شده شما هنوز دارین تو چادر زندگی می کینین؟؟ اعتراف می کنم که لجم گرفته بود می خواستم جوابشونو بدم ولی باز هم سکوت...من توی زندگیم یاد گرفتم به عقاید دیگرا ن هر چند از نظر من احمقانه ، احترام بذارم و لی نمی دونم...
-
تصمیم کبری!!
1389/12/03 18:30
عاشقانه هایم دیشب زیر باران جاماند ... من دوباره تصمیم کبری می گیرم ... اشک هایم را گم میکنم ! همین!!!
-
بخش اطفال و زندگی ادامه دارد...
1389/12/03 18:17
به نامش بالاخره کار آموزی بخش اطفال هم تموم شد . یه بخش با در دیوار صورتی صورتی !!چقدر این رنگ به این بخش نمی یاد ... یه چیزایی تو زندگی هیچ وقت برام عادی نمی شه ... دعا می کنم چشمای آدما و دردشون هیچوقت واسم عادی نشه! دیدن موجودات کوچولوی بی گناهی که فرشته ها واسه تماشای معصومیتشون صف می کشن ... چشای کوچولویی که هنوز...
-
عقربه ی عمر شمار
1389/11/20 15:28
به نامش... چند روز پیش تو مغازه ی ساعت فروشی بودم .یه آقایی اومد که می خواست ساعت دیواری بخره .فروشنده چند تا ساعت که براش آورد ،مرده گفت :از این ساعتهایی می خوام که ثانیه شمارش صدا نداره... یه لحظه فکر کردم ،ثانیه شمارش صدا نداره.!! وقتی اومدم خونه به ساعت دیواری اتاق نگاه کردم ،عقربه ی ثانیه شمار تو سکوت می...
-
[ بدون عنوان ]
1389/11/20 15:21
به نام او که مرا دوست داشت و آفرید... نمی دانم برای شروع دوباره چه بنویسم ...از کجا شروع کنم بودنم را .... فکر می کنم دلم برای صدای تلق و تولوق کیبرد تنگ شده بود ........... همین .... شروع می کنم و شروع می شوم...